«وسواس» از نظر برخی از فضلاء و ادبا:
«وسواس»: اندیشه بد و آنچه در دل بگذرد[1].
«وسواس»: هر بدی که به قلب خطور کند و هر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد[2].
«وسواس»: خواص نفسانیه جسمانیه خواه عقلی باشد، خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است از قرب حق[3].
«وسواس»: آنچه شیطان در دل افکند و او را به کار بد برانگیزد[4].
جَست از جایگه آنگاه چو خناسی هوس اندر سر و اندر دل وسواسی[5]
ضمیر پاک ترا دیو کی کند وسواس که هست بر سر تو پرَ جبرئیل امین[6]
«وسواس»: کسی که شیطان و دیو او را وسوسه کرده است[7].
«وسواس سوداوی»: نوعی جنون است: ان البلادری وسوس فی آخر عمره[8].
گرز وسواس خیز اصل جنون به جنون میکُشد مرا وسواس[9]
«وسواس»: نااستواری و سرگردانی و دودلی در کارها[10].
«وسواس»: شک و تردیدی که در ضمیر انسان پدید آید[11].
این ستوران کرده در گردن رسن جهل و سلسله وسواس[12]
پنبه وسواس بیرون کن زگوش تا به گوشت آید از گردون خروش[13]
«وسواس»: شک و شبهه در عبادات و د راوامر مذهبی خصوصاً در پاکی وناپاکی و طهارت و نجاست، در تداول، حالتی که به بعضی مقدسین دست میدهد که متنجسی را مثلاً صد بار شوید و آب کشد و گمان برد هنوز پاک نشده یا کلمه ای از نماز را صد بار گوید و گمان برد به تجوید نبوده و یا بارها وضو گیرد و یا غسل ترتیبی یا ارتجانسی انجام دهد و گمان برد که به طور صحیح و کامل نیاورده است[14].
«وسواس»: مرضی که غلبه سودا بر نفس عارض گردد و ذهن را مشوش گرداند[15].
«وسواس»: از نظر قرآن کریم:
خداوند متعال در قرآان کریم خطاب به رسول اکرم (ص) در سوره ناس آیات 6-1 چنین میفرماید:
بسم الله الرحمن الرحیم
قُل اَعوذُ بِرَبَّ النَّاس(1) مَلِکِ النَّاسِ (2) إِِلَهِ النَّاس (3) مِن شَرَّ الوَسوَاسِ الخَنَّاس (4) الَّذِی یُوَسوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الجِنَّهِ وَالنَّاس (6)
ترجمه آیات:
به نام الله که بخشنده به همه ومهربان به خواص است.
بگو پناه میبرم به پروردگار مردم. (1)
فرمانروای مردم. (2)
معبود مردم. (3)
از شرّ وسوسه گر نهانی. (4)
که در دل مردم وسوسه میکند. (5)
چه آنها که از جنس جن هستند و چه آنها که از جنس انسان هستند. (6)
اجمالاً تفسیر [16] آیات 6-1 مربوط به سوره ناس بدین شرح میباشد:
«قُل اَعوذُ بِرَبَّ النَّاس مَلِکِ النَّاسِ إِِلَهِ النَّاس»
طبع آدمی چنین است که وقتی شرّی به او متوجه می شود و جان او را تهدید میکند، و در خود نیروی دفع آن را نمی بیند به کسی پناهنده میشود که نیروی دفع آن را دارد، تا او وی را در رفع آن شرّ کفایت کند و انسان در این گونه موارد به یکی از سه پناه، پناهنده میشود:
اولین پناه، به ربی پناه میبرد که مدبّر امر او و مربی اوست، و در تمامی حوائج او از کوچک و بزرگ به او رجوع میکند، در این هنگام هم که چنین شرّی متوجه او شده و بقای او را تهدید میکند به وی پناهنده میشود تا آن شرّ را دفع کرده و بقایش را تضمین کند و از میان آن سه پناهگاه، این یکی سببی است فی نفسه تام در سببیّت.
دومین پناه، کسی است که دراای سلطنت و قدرتی کافی باشد، و حکمی نافذ داشته باشد به طوری که هر کس از هر شرّی بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند، نظیر پادشاهان و امثال آنها، این سبب هم سببی است مستقل و تام در سببیّت.
سومین پناه، عبارت است از الهی که معبود واقعی باشد، چون لازمه معبودیت الله و مخصوصاً اگر الهی واحد و بیشریک باشد، این است که بنده خود را برای خود خالص سازد، یعنی جز او کسی را نخواند و در هیچ یک از حوائج او جز او مراجعه ننماید، جز آنچه او اراده میکند اراده نکند، و جز آنچه او میخواهد عمل نکند. لذا اگر قرار است آدمی در هنگام هجوم خطرهایی که او را تهدید میکند به ربی پناهنده شود، الله تعالی تنها رب آدمی است و به جز او ربی نیست و نیز اگر قرار است آدمی در چنین مواقعی به فرمانروای قدرتمند پناه ببرد، «الله سبحانه» فرمانروای حقیقی عالم است، چون مُلک از آن اوست و حکم هم حکم اوست[17] و اگر قرار است بدین جهت به معبودی پناه ببرد، الله تعالی معبودی واقعی است و به جز او اگر معبودی باشد قلابی و ادعایی است.
بنابراین جمله «قُل اَعوذُ بِرَبَّ النَّاس» دستوری است به رسول اکرم (ص)، به اینکه به خدا پناه ببرد، از این جهت که خدای تعالی رب همه انسان است و آن جناب هم یکی از ایشان است، و نیز خدای تعالی ملک و اله همه انسانها میباشد و آن جناب هم یکی از ایشان است.
«مِن شَرَّ الوَسوَاسِ الخَنَّاس»
در مجمع البیان، آمده که کلمه «وسواس» به معنای حدیث نفس است، به نحوی که گویی صدایی آهسته است که به گوش میرسد[18] و بنا به گفته وی کلمه «وسواس» مانند کلمه «وسوسه» مصدر خواهد بود، و دیگران[19] آن را مصدری سماعی و بر خلاف قاعده دانسته اند.
بعضی گفتهاند: شیطان را از این جهت خَناس (به معنای اختفای بعد از ظهور) خوانده که به طور مداوم آدمی را وسوسه میکند، و بعد به محض اینکه انسان به یاد خدا میافتد، پنهان و مخفی میشود و به عقب میرود، باز به محض اینکه انسان به علت ضعف ایمانی مجدداً از خود غافل میشود، جلو می آید و به وسوسه میپردازد.
« الَّذِی یُوَسوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»
این جمله صفت «وسواس خناسی» است و مراد از «صدور ناس» محل وسوسه شیطان است، چون شعور و ادراک آدمی به حسب استعمال شایع، به قلب آدمی نسبت داده میشود که در قفسه سینه قرار دارد و قرآن هم در این باب فرموده «وَلکِن تَعمیَ القُلُوبُ التَّی فِی الصُدوُرِ»[20]
« مِنَ الجِنَّهِ وَالنَّاس»
این جمله بیان «وسواس خناس» است، و در آن به این معنا اشاره شده که بعضی از مردم کسانی هستند که از شدت انحراف، خود شیطانی شده و در زمره شیطانها قرار گرفتهاند، همچنان که قرآن در جای دیگر نیز فرموده: «شیاطین ألاِنسِ وَالجِنَّ[21]».
وَ امّا یَنَزَغَنّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزغُ فَاسعِذ بِاللهِ اِنَّه، سَمیعُ عَلیمُ[22]
«چنانچه از سوی شیطان بخواهد در تو وسوسه ای پدید آید، به خدا پناه ببر که او به حقیقت شنوا و داناست».
اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفُ مِّنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذاهُم مُبّصِرُونَ
«اگر وسوسه ای از سوی شیطان به دل پرهیزگاران وارد شود، همان لحظه خدا را به یاد می آورند». و بدین سان خود را از شر وسوسه های شیطانی نجات میدهند.
وسواس[23] (فکری- عملی) از نظر روان شناسی
فرد مبتلا به بیماری وسواس اعم از فکری و یا عملی، مشغولیت ذهنی یا عاطفی، ضمیر ناخودآگاه او را در بر میگیرد. بیماری وسواس، احساس نامفهوم و غیر منطقی که به صورت افکار مزاحم و یا مسئلهای غامض و مبهم (مثلاً سطح این پیادهرو چند عدد موزائیک وجود دارد؟) عارض میشود؛ برخی از اوقات ترس از ارتکاب به عمل زشت یا جنایت آمیز است که فکر فرد مبتلا به را دچار وسواس میسازد. در حالی که او از عارضه بیمارگونهی خود آگاه میباشد اما رنج میبرد و از درگیری و مبارزه با آن خسته و کلافه شده و ازآن شرمسار میشود زیرا احساس میکند که مورد ملعبه، تمسخر، تحقیر و تقصیر قرار میگیرد و لذا از صحبت کردن درباره آن مضطرب و مشوش میگردد. به همین دلیل مبتلایان به عارضه وسواس، همواره در تشویش و نگرانی بسر میبرند که مبادا از آنها کار غیر عادی و نادرستی سر زند. مبتلایان به عارضه وسواس، غالباً از نظر فکری و عملی، مبادرت به نظافت و دقت و شک و تردید و احتیاط بیش از حد تعبیر و تفسیر میکنند.
فرد مبتلا به وسواس عملی[24] برای زدودن دلواپسی خود به انجام اعمال غیر ارادی که غیر عقلانی و غیر منطقی و گاهاً مضحک می باشد، مبادرت می ورزد. برای مثال: شست و شوی مکرر و بیدلیل و غیر ضروری دستهای خود، باز و بستن مکرر درب خانه، علیرغم آنکه میداند انجام چنین اعمالی بدون دلیل منطقی می باشد اما تنها بخاطر کاهش اضطراب و تشویش در ضمیر ناخودآگاه خویش انجام میگیرد.
[1]– منتهی الارب، آنندراج، ناظم الاطباء.
[2] – اقرب الموارد.
[3] – کشاف اصطلاحات الفنون به نقل از لطائف اللغات.
[4] – ناظم الاطباء.
[5] – منوچهری.
[6] – میرمعزی (از آنندراج).
[7] – قرب الموارد.
[8] – تاریخ ابن عسا کرج ص 109.
[9] – مسعود.
[10] – ناظم الاطباء.
[11]– فرهنگ فارسی معین به نقل از عالم آرای عباسی ص 182.
[12] – ناصرخسرو.
[13] – مولوی.
[14] – علامه علی اکبر دهخدا.
[15] – اقرب الموارد.
[16] – علامه فقیه آیت الله سید محمد حسین طباطبائی (ره).
[17] – سوره تغابن، آیه 1.
[18] – مجمعالبیان ج 10، ص 570.
[19] – روح المعانی، ج 30، ص 286.
[20] – ولی دلهایی که در سینه ها است کور میشوند. سوره حج، آیه 46.
[21] – شیطان های انس و جن. سوره انعام، آیه 112.
[22] – سوره اعراف، آیات 200 و 201.
[24] – Compulsion.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.