در حال حاضر حکمت ریاضی و فیزیک از شاخههای دشوار و بسیار قابل بحث فلسفه به شمار میرود. نتیجههای تازه و ژرف فنی مفهومهای قدیمی را با ضربههای خردکننده در هم کوفته و بر آنچه که در زمان ما باید حقاً به صورت تجلیات مهم تاریخ بشری در آن نگریست اثر گذاشته است.
اما هنوز وقت آن نرسیده است که با اطمینان خاطر احساس کنیم که اهمیت فلسفی این نتیجههای فنی چنان که باید و شاید درک گردیده است. یک چیز مسلم است و آن اینکه با بیاطلاعی مطلق از گسترش جدید فن بحث فلسفی درباره ریاضیات سودمند نخواهد بود. کتاب حاضر میکوشد که بین این دو جنبه را جمع کند و هدفش بحث درباره نتیجههای حاصل در ریاضیات و منطق ریاضی و فیزیک است. و در عین حال به بیان برخی دلایل فلسفی در مورد آنها میپردازد. در چند ده ساله اخیر فیلسوفان درباره ریاضیات مانند (وایتهد- برتراند راسل- کورت گودل- ویتگنشتاین- دیوید هیلبرت…) و درباره فیزیک مانند (هندریک لورنتس- آلبرت اینتشتین- دیوید بوهم- ورنر هایزنبرگ- پل دیراک- سر آرتور ادینگتن- سر جیمز جینز …) بسیار نوشتهاند.
و در برخی از آثار آنان که برای بیان علم به زبان ساده تدوین گردیدهاند مطالبی جای گرفتهاند که از فرط ساده شدن خواننده را گمراه میکنند. مثلاً ادعا شده است که چون قوانین ریاضی مبتنی بر اصولاند قضایای ریاضی باید به صورت تحلیلی بیان شوند. یا گاهی تصور رفته است که در یک دستگاه مجرد اصول موضوع نشاندهنده و معرف «اصطلاحات اولیه». یا ادعا شده است که پیشرفت هندسه نااقلیدسی (هندسه ریمان- هندسه لوباچفسکی- هندسه پوانکاره…) دلیلی قاطع است بر بطلان فلسفه کانت و همچنین تئوریهای جدید فیزیک مکانیک کلاسیک را تضعیف نموده است. به هر حال بشر به خاطر نگرانیهایش از آینده دست به کشفیات متعددی در ریاضیات و فیزیک زده و میخواهد از معضلات فکری رهایی یابد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.